English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8076 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
table U به جدولی انتقال دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
tabling U به جدولی انتقال دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifting U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
transporting U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
detaching U انتقال دادن
transfer U انتقال دادن
detach U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
transferring U انتقال دادن
shifts U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
shifts U انتقال تیر دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
shift fire U انتقال اتش دادن
demise U انتقال دادن مال
redeploying U نقل و انتقال دادن
redeployed U نقل و انتقال دادن
redeploy U نقل و انتقال دادن
shuttled U نقل و انتقال دادن
shuttle U نقل و انتقال دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
switch fire U انتقال تیر دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
shift U انتقال تیر دادن
shifted U انتقال تیر دادن
tabular U جدولی
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
demise U انتقال دادن مال با وصیت
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
remise U انتقال دادن گذشت کردن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
table utility U برنامه کمکی جدولی
tab delimited file U فایل قالب جدولی
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
bulleted list chart U لیست جدولی بولت دار
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
table oriented database management progr U برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
sector U جدولی که حاوی سکتورهای غیر قابل استفاده دیسک سخت باشد
sectors U جدولی که حاوی سکتورهای غیر قابل استفاده دیسک سخت باشد
cable rigging tension chart U جدولی که ارتباط بین تنش کابل کنترل و درجه حرارت رانشان میدهد
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
decisions U جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
branch U جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
branches U جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
decision U جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
liquidity perference U جدولی که میزان پولهایی را که مردم جهت استفاده از ربح انهاراکد گذاشته اند نشان میدهد
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
transformation U انتقال
shift U انتقال
move U انتقال
transmissions U انتقال
transter U انتقال
downloading U انتقال
intuitions U انتقال
transfer check U انتقال
intuition U انتقال
conveyed U انتقال
transmission line U خط انتقال
transmission U انتقال
translation U انتقال
assignment U انتقال
conveyances U انتقال
assignments U انتقال
conveys U انتقال
conveyance U انتقال
transfer line U خط انتقال
transportation U انتقال
migration U انتقال
conduction U انتقال
translations U انتقال
convey U انتقال
conveying U انتقال
transitions U انتقال
negotiation U انتقال
negotiations U انتقال
transferring U انتقال
abaloenation U انتقال
shifted U انتقال
shifts U انتقال
mittimus U انتقال
marque U انتقال
transfer U انتقال
transition U انتقال
line shaft U انتقال
metabasis U انتقال
transference U انتقال
shift U انتقال
devolution U انتقال
displacement U انتقال
transfers U انتقال
turn over U انتقال
bail arm U انتقال
conductance U انتقال
bail U واگذاری انتقال
demographic transition U انتقال جمعیتی
demountable U قابل انتقال
conveyance U سند انتقال
transferor U انتقال دهنده
negotiator U انتقال دهنده
transmitter U انتقال دهنده
transferee U انتقال گیرنده
digital transmission U انتقال دیجیتالی
electron transition U انتقال الکترون
doppler shift U انتقال دوپلری
digital transmission U انتقال رقمی
transfer address U ادرس انتقال
transfer license plate [American E] U پلاک انتقال
transfer number plate [British E] U پلاک انتقال
transfer switch U کلید انتقال
transfer ladle U پاتیل انتقال
transfer machine U دستگاه انتقال
descendible U قابل انتقال
transfer medium U رسانه انتقال
transfer orbit U مدار انتقال
transfer of capital U انتقال سرمایه
transfer of learning U انتقال یادگیری
transfer of technology U انتقال تکنولوژی
transfer of training U انتقال اموزش
transfer interpreter U مفسر انتقال
transfer rate U نرخ انتقال
transfer function U تابع انتقال
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1to take a spell at whell
1انتقال قطعی
1Poked back
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com